مراقبت از دقیقه ها

کنترل قدرت!

مراقبت از دقیقه ها

کنترل قدرت!

ر.م


درخواست کمک باید به وقتش باشه...



داغ سیالات

از این تریبون نفرت خود را اعلام میکنم؛ از همه ی :


اسب ها

چتر به دست ها

شخص شخیص زاکربرگ

کسایی که پشت سر خودشون چراغ ها رو خاموش نمی کنن

کسایی که به فکر گرمای اتاق، زمین وپنجره نیستن

کسایی که بدون توجه شیر آب رو باز میذارن

 و تمام دست اندرکاران آن مجموعه


یکی از اعضای انجمن حمایت از خران

انتقال جِرم


تصمیم گرفتم دانشجو بشم!!!



دیرکرد


هرچه میروم، نمی رسم!
گاهی فکر میکنم نکند من باشم؛ کلاغ آخر قصه!!!


میگن طلاست...
ندارمش... کم میارمش...



آرامش فکرم رو میخوام
آسودگی خاطرم رو میخوام

پی نوشت: خانم نسیم سحری تو قسمت نظرات گفتن که متن اولی که نوشتم مال ایشونه و بهتره منبع رو ذکر کنم. من مطلب رو از وبلاگ ایشون برنداشتم اما مثل اینکه خودشون نویسنده این جمله هستن
 http://delbargha.blogfa.com/post-105.aspx 

داشته ها و نشدیم ها

سلام
قرار بود تو اولین فرصت ممکن حرفای مربوط به پست نگرانی یا علاقه؟! رو بنویسم.
این فکرا تو ذهن خیلی از ما ها هست. با یا بدون طبقه بندی خاصی.
 این چن مدت که زمان بیشتری رو صرف فیلم دیدن و کتاب خوندن کردم، بیشتر درگیر آدم های زمان های گذشته شدم. بیشترین برهه زمانی که بهش فکر کردم زمان هایی بود که مردمش با جنگ درگیر بودن. به نکات زیادی فکر کردم، در مورد خودم، اطرافیانم، مردم...
اینکه هر کدوم چطور زندگیشون رو میگذرونن. به روز قیامت. به توشه ای که قراره با خودمون ببریم. به سالهایی که گذشت. همیشه به این فکر میکنم که، کسی که درگیر جنگ بوده واقعا چه زمانی رو در اختیار داشته برای تفکر عمیق، کشف واقعیت، برنامه ریزی و ... .
 کسی دچار حادثه یا بلایی میشه. کسی تو شهرش سیل، زلزله و یا حادثه ای رخ میده و در پی اون سقف بالا سرش رو از دست میده. طبیعتا این آدم ها فرق دارن با من هایی که خیس میخورن و خشک میخوابن. درسته باید شکر گذار موقعیت الان بود اما فقط این نیست. قدر دونستن ، شکرگذار بودن فرق داره با آستین بالا زدن و دس به کار شدن. 
تو مسیر فکریم کلافگی هایی برام پیش اومد که بیشترشون با چرا شروع میشد. چرا این اتفاق، چرا فلانی همچین مشکلایی براش پیش میاد، چرا چرا چرا
ته همه ی فکرام به یک نتیجه رسیدم. که چه با شرایط خوب و چه با شرایط سخت وظیفه هممنون یکیه. از آدمی که خونه، ماشین، غذا و پول تو جیبش سرجاشه انتظار انسان بودن میره. قرار نیس برای کسی که پول ، ماشین، غذا نداره این انتظار وجود نداشته باشه.( البته گرسنگی بحثش با بقیه موارد فرق میکنه چون... )  شرایط همه فرق میکنه اما تهش اینه که با شرایطی که داریم باهاش لحظه هامون رو میگذرونیم وظیفه ی انسانی خودمون رو انجام بدیم. کسی که به خاطر نگرانی امروزش رو از دست میده، کسی که به خاطر امروز و فردا کردن، لحظه هاش رو از دست میده. کسی که به خاطر درگیری با مسایل دنیوی( پول پیدا کردن، لباس خریدن، غذا خوردن، مهمونی رفتن، غر زدن، حرف زدن با دیگرون راجع به دیگران، ...)فرصتش رو برای خودسازی از دست میده. حتی کسی که به خاطر درگیری با مشکلات نَفَس هاش با خس میاد و میره. همه و همه آدم هستن. برای انسان بودن پا به هستی گذاشتن. ما تو دنیا سیاهی لشکر های زیادی داریم. تعداد کسانی که راهشون رو پیدا کردن کم ان. و از اون کمتر تعداد کسانی هستن که تو راه انتخابی شون قدم برداشتن. 
لحظه هامون، انسان بودنمون رو میسازه